به نظرمن چیزی به اسم “عشق اول” وجود نداره! چیزی به اسم “عشق آخر” وجود داره. شاید عشق اولت همونیه که، اولین خنجر رو بهت میزنه!
زندگی من پیچیده تر از یک زندگی ساده بود، شاید فکر می کردم تنها مرگ من میتونه همه چیز رو تموم کنه هرگز به آدم های بی ارزش اعتماد نکن الکی بزرگشون نکن چون یه روزی همون آدم تورو نابود میکنه، همیشه زندگی اون جوری که انتظارش رو داری پیش نمیره!
دختری زیبا رو و دانشجو که درگیر یک مثلث عشقی عجیب است و خود دلبسته یکی از آنها؛ اما دست زمانه و غیرت مردانهی آن یکی راس مثلث زندگیاش را عوض میکند و در شب نامزدیاش با عشق چندین سالهاش بالیی به سرش میاید که مجبور به گذشت از معشوقش میشود، چون…
رها دختری با دلخوشیهای کوچک است. به دلیل شرایط خانوادگی مجبور به ازدواج با مرد مسنی میشود. زندگی در آن عمارت برایش به جز سیاهی ماجراهایی به همراه دارد که باعث تغییر مسیر زندگیاش میشود.
دختر و پسری از شادی ها و زیبایی ها که تا کنون غم و اندوه در خانه شان را نزده است. این دو نفر سرنوشت شان به هم گره می خورد.
دست در دست هم می گذارند و زندگی را در عشقشان خالصه می کنند، اما اشتباه شان همین جا بود. تفاوت بین دنیای این دو نفر اجازه ی چشیدن طعم عشق را به آنان نمی دهد و با تولد قدرت های خطرناک، دوره ی جدیدی از سحر و جادو آغاز می شود.
قدرت هایی که کل دنیا را در خطری بزرگ می اندازد. جادوهایی که تا حاال نظیرشان نه دیده
شده و نه شنیده شده. سرانجام عاشق از عشوق جدا می ماند و آن گاه است که…
پسر عمو و دخترعمويي که برخالف ميل باطنيشان تن به ازدواج اجباري ميدهند؛ پدر بزرگ آنها معروف به آقا بزرگ معين کرده کاگر بر خالف ميل او اين ازدواج سر نگيرد، تمامي دارايي پدران آنها را خواهد گرفت واز رسيدن به ارث محروم خواهند شد.
دو قطب مخالف! واما پسري که بر خالف ميل پدرش شغلي را انتخاب کرده که چندين سال است، کسي ازآن مطلع نيست، درحال حاضر در کانادا به سر ميبرد؛ اما به خواستهي آقابزرگ به ايران برميگردد؛ در اين بين دخترکي که بي هياهو وارد زندگياش ميشود، با سرکشي هايش، پرده از اين راز بزرگ برميدارد.
عسل دختری مهربان، اما از جنس انسان های شجاع و کم سن و سال؛ دختری که با ورود به دنیای تاریک مرد مرموز و خطرناک، سرنوشت خود را به سیاهی و تاریکی میکشاند.
و اما… در بین این تاریکی ها قلبی که بیپروا برای مرد سیاه پوش میتپد. همین ماجرا باعث میشود، مجبور به پیمودن راهی شود که خطرناک است.
هم اینک مرد سیاه پوش، کسی که از دل تاریکی ها بیرون
آمده است، با انتخاب عسل دنیای خود را به سمت روشنی
سوق میدهد و اما آیا این انتخاب دنیایش را چگونه تغییر میدهد؟
مهلکه! منطقهای قرمز با شرایطی مخاطره آمیز که گام نهادن در آن، گامی به سوی مرگ است! منطقهای که حیات در آن به واسطهی مجوزِ جلادانِ آنجاست که یا میبخشند و یا میدرند! انتخاب خودشان بود، نبود؟ انتخابی که هرچند قرار به استقرار در آتشِ زوال نداشت! انتخابی که از اول با توافقی چند جانبه همراه شد و بعد آنها را به انحطاط دعوت کرد. این بوی مرگ از کدام سو به مشام میرسد؟ از مقصد یا میانهی راه؟
رمان در مورد دخترک نوزده سالهای كه خيلي مغرور و سرده، ولي به پاش بيوفته انقدر شيطونی ميكنه كه داد و جيغ همه بلند ميشه، ميندازنش از خونه بيرون. يک روز كه سر صحنه است، متوجه چيزی ميشه كه واسش سخته ولي باورش ميكنه و بهش ايمان مياره. حالا چيه اون؟ خدا داند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.