دانلود رمان آوای جنون
میخواند مدام لبهای من نام تو را
نگاهم فریاد میزند شوق تماشای تو را
تمام آینهها را از عکسهای تو پر میکنم.
دانلود رمان گندم
دانلود دلنوشتهصوتی نفیر خاموش
میسوزد جایی از اعماق وجودش که ببیند مغرور عالمیان خوانده شده…
مگر جز خوبی و صلاح آن ها چه میخواست؟
روزگار چرخید بر میلشان، دریغ از ظلمت!
دلسوزها را مغرور خواندند و به عفتش ریشخند زدند،
وجود مهذبش هزاران تکه شد،