شبنم بعد از عبور از مرحلهی سختی از زندگیش در گذشته، به زنی موفق تبدیل شده که در آلمان با ادارهی کافه دوست داشتنیش، بین رایحهی دلچسب قهوه و شیرینی های خونگیش زندگی آرامی برای خودش و پسر کوچولوش فراهم کرده. در بین تمام این لحظه های عجین شده با آرامش، شاید نبود عشق خلائی ایجاد کنه که اون سرسختانه این خلا را نادیده میگیره؛ اما بعد از سیزده سال، ناگهان عشقی رد شده سر از میان خاطرات گذشته بیرون میاره و با حضور حمایتگرش شبنم رو خواسته و ناخواسته با خودش همراه میکنه.
همراه می شویم با دختری از دیار استقامت،صبر وبردباری…در نبردی ناعادلانه، که رخ جنگ جوییش را با لطافت هنری درونیش می آمیزد…او برای هر آنچه که می خواهد باید تلاش کند و ناخواسته شود با کسی که هرگز نمی خواهد.
حقایق کشف می شه! مهتا می فهمه کیه! دلیل فراموشیش رو می فهمه ولی بین موندن یا رفتن تردید داره! بخشیدن یا کینه گرفتن از کسی که خودش هم یک مهره بوده! وضعیت کامال فرق کرده، دیگه هیچ چیزی مثل گذشته نیست. وارد یک بازی جدید می شه؛ بازی ای که توی تصمیمش تاثیر داره. حال می مونه یا میره؟ میبخشه یا نه؟ گذشته رو فراموش می کنه یا نه؟ حق میده یا برای همیشه میره؟!
این رمان زندگی چندین و چند شخص و حکایت میکنه که نمیتونیم بگیم فرعیان یا اصلی. به دلیل طولانی بودن رمان به دو جلد تقسیم شده. جلد اول به یادت بیاور در مورد دختری به نام مهتاس! مهتایی که هویت داره ولی داره هویت یک آدم مرده رو یدک میکشه! نمیدونه کیه!؟ خانواده اش کی هستن! تو سردرگمیه تا اینکه سرنوشت کسی و جلوش قرار میده. کسی که در گذشته اون و میشناخته حالا اون فرد میخواد کمکش کنه و هویتش رو بهش برگردونه…اصلا این فرد چیکاره ی مهتاس؟ قصدش چیه؟با من همراه شین تا بفهمین این فرد قصدش چیه و برای چی سر راه مهتا قرار گرفته.
دختری از جنس پاکی. پسری از جنس آتش. یک جنگ ناتموم و نابود کننده. یک عاشقی پایان ناپذیر. دختری که به خاطر عشقش پا تو دنیای ابدیت میذاره و شیطان میشه، اما بگذریم از سختی ها و شیرینی های که در طول زندگیشون طی میکنند. از طرف دیگه دختر و پسر دانشجوی رشته شیطانی پا تو داستان و قصهی ما میذارند و باعث میشن دختر و پسر داستان به هم برسند و این وسط…
به نظرمن چیزی به اسم “عشق اول” وجود نداره! چیزی به اسم “عشق آخر” وجود داره. شاید عشق اولت همونیه که، اولین خنجر رو بهت میزنه!
زندگی من پیچیده تر از یک زندگی ساده بود، شاید فکر می کردم تنها مرگ من میتونه همه چیز رو تموم کنه هرگز به آدم های بی ارزش اعتماد نکن الکی بزرگشون نکن چون یه روزی همون آدم تورو نابود میکنه، همیشه زندگی اون جوری که انتظارش رو داری پیش نمیره!
دختری زیبا رو و دانشجو که درگیر یک مثلث عشقی عجیب است و خود دلبسته یکی از آنها؛ اما دست زمانه و غیرت مردانهی آن یکی راس مثلث زندگیاش را عوض میکند و در شب نامزدیاش با عشق چندین سالهاش بالیی به سرش میاید که مجبور به گذشت از معشوقش میشود، چون…
رها دختری با دلخوشیهای کوچک است. به دلیل شرایط خانوادگی مجبور به ازدواج با مرد مسنی میشود. زندگی در آن عمارت برایش به جز سیاهی ماجراهایی به همراه دارد که باعث تغییر مسیر زندگیاش میشود.
دختر و پسری از شادی ها و زیبایی ها که تا کنون غم و اندوه در خانه شان را نزده است. این دو نفر سرنوشت شان به هم گره می خورد.
دست در دست هم می گذارند و زندگی را در عشقشان خالصه می کنند، اما اشتباه شان همین جا بود. تفاوت بین دنیای این دو نفر اجازه ی چشیدن طعم عشق را به آنان نمی دهد و با تولد قدرت های خطرناک، دوره ی جدیدی از سحر و جادو آغاز می شود.
قدرت هایی که کل دنیا را در خطری بزرگ می اندازد. جادوهایی که تا حاال نظیرشان نه دیده
شده و نه شنیده شده. سرانجام عاشق از عشوق جدا می ماند و آن گاه است که…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.