دانلود وان شات دروازه
دانلود وان شات دروازه
★نام نویسنده: روناهی★
★ژانر: فانتزی★
★بخشی از وان شات دانلود وان شات دروازه★
صدای نفس نفس زدنش کنار گوشم، ترسم را بیشتر میکرد. چشمهایم را چند بار بستم و باز کردم تا شاید به تاریکی اطراف عادت کنند. با شنیدن صدایی که زیاد هم از ما دور نبود، آب دهانم را قورت دادم تا بغضم را قورت دهم. صدا نزدیک و نزدیکتر شد. دانلود وان شات دروازه
ناگهان زیر پایم خالی شد و سقوط کردم. دقیقا نمی دانستم چه بلایی دارد بر سرم می آید، اما با خراشیده شدن بدنم به دیواره های یک تونل مانند، حدس می زدم در حال افتادن در یک چاه هستم. سعی کردم دستانم را به چیزی یا جایی بند کنم، اما نمی شد. این چاه بیش از حد عمیق بود!
ضربان قلبم که با وحشت به قفسه سینه ام می کوبید، در مغزم می پیچید. چشمانم را هراسان تا آخرین حد باز کرده بودم، اما تنها سهمشان تاریکی و تاریکی بود.
_ پس چرا هنوز به تهش نرسی…
با فرو رفتن در یک حجم زیاد از آب، نفسم بند آمد. خودم را با دست و پا زدن بالا کشیدم و سر از آب بیرون آوردم و با تمام وجود نفس کشیدم. با نگاهی به اطرافم، تمام بدنم یکباره لرزید. آنجا یک برکه بود که در کنارش… خدایا! چگونه امکان داشت؟!
تا کناره ی برکه شنا کردم و با همان دستان زخمی شده ام، خودم را از آب بیرون کشیدم. نگاهی به اطراف انداختم و اجازه دادم دهانم تا آخرین حد باز شود. آنجا یک جور اتاق غار مانند بود، یک جور محفظه!
نگاهم را به سقف که انداختم، نگاهم به سوراخ بزرگ بالای برکه افتاد که از آن سقوط کرده بودم.
یک باره حواسم جمع شد. چشمانم را به دروازه ای دوختم که چشمانم از ابتدا به آن افتاده بود. منحنی لبانم عمیق و عمیق تر شد، قهقه ام در آن فضا پیچید و اکوی چند باره اش، حس خوشحالی ای که در وجودم پیچیده بود، بیشتر کرد.
دروازه را پیدا کرده بودم! بالاخره دروازه مرگ را پیدا کرده بودم!
اما یک باره اخم هایم در هم رفت. مطمئن بودم صداهایی را که در بالای ورودی و در جنگل سرخ شنیده بودم، مربوط به موجودات پلیدی بود. مطمئن بودم آن صدای نفس نفس زدن ها، مربوط به یک اژدها می شد!
https://novelfor.ir/?p=439
لینک کوتاه مطلب: