دانلود داستان به قلم هستی همتی PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
ظاهر و باطن، دو چیز مجزا و در آن واحد، وابسته به یکدیگرند. باطن، نهانِ آن چیزی ست که در ظاهر میبینیم و گاه نگاهی عمیق به ظاهر، آدمی را به عمق باطن ماجرا میکشاند. اما، جایی خواهد بود که ظاهر، باطن حقیقت را نقض کند و تکه پازلهای معما، با حقیقتی که دیده میشود جور در نیایند. آن گاه گیجی و سردرگمی اوج میگیرند و تمام معما، خودش زادهی معمای دیگری میشود.
در کافهی هوم سوئیت هوم، از معروفترین کافههای شهر منچستر نشسته بودم و زیر باد خنکی که از کولر بیرون میآمد، احساس خوشایندی داشتم. تقریباً سه شب از رو به رو شدن اتفاقی من با خبر معروفیت آن پسر ناشناس در یوتیوب میگذشت و تقریباً، همه چیزش را به دست فراموشی سپرده بودم. عصر آن روز کلاس سختی را با استاد پیر و خرفت آناتومی بدن داشتم و میدانستم اگر اینبار به سوالاتش پاسخهای بیسر و ته بدهم، به علت کم کاری در مطالعهی کتاب درسی از کلاسش به بیرون پرتم خواهد کرد!
صفحات ابتدایی جزوه را روزنامهوار ورق میزدم و سرسری میخواندم که با آمدن نوتیفیکیشن، موبایلم در کنارم روی میز چوبی گرد لرزید. مردد اطرافم را کاویدم و کافهی خلوت را که در سکوت آرامش بخشی فرو رفته بود؛ جز من و یک زوج عاشق پیشه که آن سوتر پشت میزی جای گرفته بودند، مشتری دیگری دیده نمیشد و فضای روشن کافه با تم کرم رنگش سازگاری داشت.
موبایلم را بین انگشتانم چرخاندم و صفحهاش را روشن کردم. مرورگر اعصاب خرد کنم، باز هم آخرین و پر بازدیدترین خبرهای روز را برایم فرستاده بود. خواستم بیتفاوت موبایل را سر جایش برگردانم که متوجه حضور آخرین فیلم ضبط شدهی ناشناس، در میان اعلانها شدم. جزو محبوبترینهای هفته شده بود! اینبار چه خورده و چه کرده؟ که گویا مشترکهای کانالش به مرز دو میلیون رسیدهاند، خدا میداند!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.