دانلود داستان عاشقانه به قلم شقایق بهرامی فرد (ماه تی تی) PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان
خلاصه:
پیچیده است، زندگی همهاش پیچیده است…
حتی اگر آسانش بگیریم و حتی اگر راحت باشد باز هم پیچیده است، حتی آن کس که خود را مانند کفِ دست صاف و صادق می پندارد، لایه های عمیقی از پیچیدگی شخصیت در وجودش نهفته است حتی دیوانه ها هم پیچیدهاند، به راستی درکش برای خودمان نیز سخت است.
اما او نمیدانست هرگز نمیدانست قرار است با چه رو به رو شود چون او همه چیز را ساده میپنداشت ولی هیچ چیز در زمین ساده نیست هیچ چیز و هیچکس…
صدای کوبیده شدن عصای آقای بولین بر موزائیکهای کف آشپزخانه پیت را از خوابِ شیرینی که از فرط خستگی بود بیدار کرد.
با چشمهایی که هنوز اثر خواب از روی آنها نرفته بود به بولین نگاه کرد و گفت:
– سِ سلام آقا فِ فقط کمی خسته بودم خوابم…
همینکه خواست ادامهی حرفش را بگوید بولین دستش را به معنای کافیه بالا برد و گفت:
– مشکلی نیست، فردا ساعت هشت صبح قرار است خانمهای زیادی برای مصاحبهی آشپزی به اینجا بیایند لطفا بیست صندلی از انبار بیاور آنها را تمیز کن و به ردیف جلوی در اتاق من بگذار!
– چشم آقا.
بولین رفت، صندلیها را در حیاط گذاشت و تمیز کرد و سپس آن ها را جلوی در اتاق رئیس گذاشت.
فردا وقتی که هوا هنوز گرگ و میش بود پیت از خواب بیدار شد آن ورد را خواند و به شکل اولیه ی خودش بازگشت، جلوی آینه ایستاد و با دقت به خود نگاه میکرد، دلش برای خودش تنگ شده بود، دلش برای آدم فضایی بودنش تنگ شده بود ولی حیف که میان آدمها نمی توانست خودش باشد.
در حالی که با ناامیدی نگاهش را از آینه میگرفت وِرد را خواند و دوباره به پیت تبدیل شد، لباسهای خوابش را با یک دست لباس راحتی خانه عوض کرد و به حیاط رفت و کل آن را در طول نیم ساعت جارو زد و مرتب کرد و بعد به آشپزخانه رفت و میز صبحانه را برای رئیسش آماده کرد، دیگر کاری برای انجام دادن نداشت.
هوا داشت روشن تر میشد به کلبهی کوچکش برگشت، لباسهای رسمیاش را پوشید و دوباره به خانهی بزرگ رییس برگشت.
به اتاقش که رسید در زد و از پشت در گفت:
– آقا،صبحانه حاضره شما بیدارید؟ چون ساعت هشت مهمان داریم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.