خستگی بر روی دستانم پیله تنیده بود و همچنان به خاطر حامی، قدمهای محکمم را در پی هم برمیداشتم. هر که مرا میشناخت، به وقت تنهایی و نداری، رهایم کرد و هر که ماند، نگاهش صعود کرده و از آن بالا به زندگیام سرک کشید. تمام وجودم برای حامی میزد… پسرک من اگر نباشد… وای به آن روزی که نباشد دانلود رمان ماج
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.