رمان فور | دانلود رمان
رمان فور بهترین سایت رمان، داستان، دلنوشته

رمان تقدیر خونین

https://novelfor.ir/?p=2587&preview=true

رمان: تقدیر خونین

نویسنده: فاطمه السادات هاشمی نسب

ژانر: جنایی/پلیسی/تراژدی/عاشقانه/معمایی

تعداد صفحه: 400

دانلود رمان پلیسی به قلم فاطمه السادات هاشمی نسب PDF، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه:

به راستی گمان کن دست هایت را گرفته اند؛ افکارت در اسارت بند های پارچه ای از حریر هستند که در سکوت ذهنت را دست مال می کشد و قادر به دیدن حقیقت نمی باشد. ناتوان و عاجز از درک تراژدی ای هستی که در آن غرق شده ای! نمی بینی، ولی احساس می کنی. اما قادر به درک حوادث اطراف نیستی و چه قدر زجر آور است گیجی در میان این حجم از معمای زندگی… اما آیا چیزی که می بینی و گمان می کنی واقعی است، جدا حقیقت زندگی است؟ یا من در باتالق دروغین توهم گیر افتاده ام و خود از آن آگاه نیستم. به راستی کدامین یک درست است؟

پیشنهاد ما:

دانلود رمان نبرد عشق عسلی

بخشی از کتاب:

 به طرفی که کیوان اشاره کرد، نگاه کردم. ویرا، شیما و نیلوفر، دست در دست هم و خوشحال و خندون به سمتمون می‌اومدن. بدون من رفتن دیگه این خندشون برای چیه! همین که بهمون رسیدن ویرا با خنده خطاب بهم گفت:

– به-به نگاه خانم و آقا کیوان! چه خبر؟ خوش می‌گذره تنهایی، زیر درخت بهاری؟!

میون عصبانیت و دلخوریم از دستشون، خندیدم و با برداشتن یه لنگه کفشم و پرت کردنش طرف ویرا گفتم:

 – گمشو بابا، حوصلت رو ندارم! کدوم گوری بودین تا حالا، ها؟ من رو تنها ول کردین رفتین اون وقت خندون بر می گردین!

نیلوفر جلو اومد و در حالی که کنارم می نشست خسته گفت:

– به جون تو انتظار داشتم که بپرسی! رفته بودیم گردش؛ مثل تو که خل نیستیم بشینیم درس بخونیم. حالا هیچی از اون کنفرانس فهمیدی؟

عصبی گفتم:

 – آره، بیشتر از توی …

شیما مثل چغندر وسط حرفم پرید و مانع از ادامه حرفم شد. در حالی که کفش هاش رو بیرون می اورد تا روی چمن ها جلوی ما بشینه گفت:

– بیاین از بحث درس و این‌ها خارج بشیم. خب بریم گردش، کجا بریم؟

خندیدم و گفتم:

–  من که حوصله ندارم خستم از بس نشستم شماها برید، تازه فردا هم امتحان داریم من نمیام شماهام نرید بشینید بخونید اینبار دیگه چیزی بهتون نمی رسونم.

خواستم از جام بلند بشم که کیوان بازوم و از اون طرف ویرا دستم رو گرفتن. ویرا سریع گفت:

 – وا، نگاه! چرا این‌جوری می‌کنی؟ بیا بریم بابا یکم که بگذره خستگیت در میره! امتحان هم ولش بابا یجوری با چاپلوسی پاس می شیم و…

چاپلوسی؟ ولی من نمی خواستم نمره الکی بگیرم! من نمره خودم رو می خواستم! در حالت نیم خیز به طرفش برگشتم و گفتم:

– ویرا خوب می دونی که من عاشق این رشتم! می‌خوام موفق بشم؛ مثل شماها واسه تفریح درس نمی‌خونم که.

کامل بلند شدم. ویرا و کیوان بازو هام رو ول کردن. چادرم رو که روی شاخه درخت گذاشته بودم برداشتم و در حالی که می پوشیدم و ازشون دور می شدم گفتم:

– خوش بگذره بهتون، مواظب داداشمم باشین خلاف نکنه!

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: تقدیر خونین
  • ژانر: جنایی/پلیسی/تراژدی/عاشقانه/معمایی
  • نویسنده: فاطمه السادات هاشمی نسب
  • تعداد صفحات: 400
لینک های دانلود
  • برچسب ها:
https://novelfor.ir/?p=2587
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
تبلیغات متنی
<>
درباره سایت
رمان فور | دانلود جذابترین رمان ها
آخرین نظرات
  • farboodخوب بود کاش آخرش بهتر تموم میشد یعنی میشد بهتر نوشت ممنون ازتون❤️...
  • ضحاچرا نمیشه پی دی افشو دانلود کرد البته توی برنامش هم اسم همچین رمانی وجود نداره...
  • Liltخعلی خوب بود ، ولی افغانستانی اسم الاصل مردم اهل افغانستان هستش . ببینید افغانست...
  • مهتابخیلی زیبا و بی نظیر بود حتما بخونید...
  • اشنایی در غربتفوق العاده کلیشه ای و مسخره« با احترام»...
  • دنیابرای منم میفرستی...
  • دنیاسلام لینک میشه بدین ممنون...
  • آرینخیلی قشنگه میشه رمان دژخیمشم بزارین...
  • ریحانهعالبود...
  • ریحانهزیبا متین عالی...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.