به راستی گمان کن دست هایت را گرفته اند؛ افکارت در اسارت بند های پارچه ای از حریر هستند که در سکوت ذهنت را دست مال می کشد و قادر به دیدن حقیقت نمی باشد. ناتوان و عاجز از درک تراژدی ای هستی که در آن غرق شده ای! نمی بینی، ولی احساس می کنی. اما قادر به درک حوادث اطراف نیستی و چه قدر زجر آور است گیجی در میان این حجم از معمای زندگی… اما آیا چیزی که می بینی و گمان می کنی واقعی است، جدا حقیقت زندگی است؟ یا من در باتالق دروغین توهم گیر افتاده ام و خود از آن آگاه نیستم. به راستی کدامین یک درست است؟
شبنم بعد از عبور از مرحلهی سختی از زندگیش در گذشته، به زنی موفق تبدیل شده که در آلمان با ادارهی کافه دوست داشتنیش، بین رایحهی دلچسب قهوه و شیرینی های خونگیش زندگی آرامی برای خودش و پسر کوچولوش فراهم کرده. در بین تمام این لحظه های عجین شده با آرامش، شاید نبود عشق خلائی ایجاد کنه که اون سرسختانه این خلا را نادیده میگیره؛ اما بعد از سیزده سال، ناگهان عشقی رد شده سر از میان خاطرات گذشته بیرون میاره و با حضور حمایتگرش شبنم رو خواسته و ناخواسته با خودش همراه میکنه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.