آقا میتوانم بیآنکه مزاحم شوم خدمتی برای شما انجام دهم. بیم آن دارم که شما نتوانید مقصود خود را به این گوریل محترم که مدیریت این دستگاه را بر عهده گرفته، بفهمانید، زیرا او غیر از زبان هلندی به زبان دیگری آشنایی ندارد. چنان چه شما این اجازه را به ندهید او حدس نخواهد زد که شما ژنیور میخواهید.
آها، خوب شد، حالا میتوانم امیدوار بشوم که منظور من را میفهمید. این سر تکان دادن او به نشانهی تسلیم شدن وی به دلایل من است. در حقیقت او دست به کار هم شد، چه او با کندی خردمندانهای شتاب میورزد. شما شانس آوردید که غرولند نکرد. موقعی که نمیخواهد کسی را بپذیرد، غر غری برایش کافی است و اصرار نیز ثمری ندارد. سلطان خصائل خود بودن امتیاز حیوانات بزرگ است! ولی خوب، من میروم آقا! از اینکه شما را راضی کردم خوشحالم. از شما متشکرم و هر دعوتی را که در عدم مزاحمت آن مطمئن باشم، آن را قبول خواهم کرد، شما لطف و محبت مینمایید. پس لیوانم را در کنار لیوان شما قرار میدهم.
حق با شماست: سکوتش گیج کننده است، همچون سکوت جنگل های وحشی کهن که انباشته از غوغای درندگان خوشبختی است. گاه قهر سرسختانهی این دوست خاموش ما در بیاعتنایی به زبانهای زنده دنیا مرا متعجب میکند. حرفهاش محدود به پذیرفتن در این میخانه آمستردام است که معلوم نیست به چه علت آن را مکزیکوسیتی نامیده.
دانلود کتاب سقوط رایگان
☆پیشنهاد انجمن رمان فور:
دلنوشته دنیای تاریک | دخترک تخس کاربر انجمن رمان فور
رمان آوای تنها | حدیث کاربر انجمن رمان فور