دانلود اندروید و کامپیوتر رمان تو بخواه تا من عاشقی کنم
دانلود رمان تو بخواه تا من عاشقی کنم
نام رمان: تو بخواه تا من عاشقی کنم
ژانر: عاشقانه
نویسنده: زهرا بیگدلی و فاطمه احمدی
خلاصه رمان:
سلافه دختری خود ساخته و محکم که به دلیل ادامه ی تحصیل پا به تهران می گذارد و به همراه دوست صمیمی اش در زیرزمینی ساکن می شود
اما در همان روزهای نخست متوجه خانه ی مشکوک همسایه می شود و با کنجکاوی همیشگی اش سعی در افشا کردن رازی سر به مهر دارد
در این داستان همراه می شویم با شیطنت ها، کنجکاوی ها و عاشقانه های بی تکرار و ناب
بخشی از رمان:
تو اگر بخواهی قلبم را فرش زیر پایت خواهم کرد…
اگر بخواهی تمام زمین و زمان را به هم خواهم ریخت به خاطر رسیدن به تو…
برای لمس دستانت…
برای گیسوان افشانت…
رای سیاهی شب چشمانت…
کافیست تو بخواهی
تو که بخواهی چون اسکندر تمام شهر را به خاطرت به آتش خواهم کشاند!
بودنت برای دل بی قرار من چون نوشدارویی است که بدون آن زنده نخواهم ماند!
تو بخواهی من عاشق ترین فرد روی زمین خواهم شد
روی مجنون و فرهاد را به خاطر تو کم خواهم کرد!
کافیست تو بخواهی…
تو بخواه، تا من عاشقی کنم… شروع رمان:
با خستگی عرق های روی پیشانی ام را با دست پاک کردم و به خانه ی کوچکمان که قرار بود در آن ساکن شویم نگاه کردم.
مهناز هم بدتر از من روی یکی از مبل ها ولو شده بود و غرغر می کرد.
– تو روحت صلوات سلافه آخه نونمون نبود آبمون نبود دکتر شدنمون چی بود! تک و تنها اومدیم شهر غریب که چی بشه؟ اگه خونه بودیم الان غذامون و خورده بودیم خوابمونم کرده بودیم!
روی کاناپه مقابلش نشستم و پاهایم را دراز کردم و در حالی که کش و قوسی به بدن خسته ام می دادم، گفتم: چرا این قدر غر می زنی؟ خوبه که همه ی کارا رو من انجام دادم. موقعیت بهتر از این آخه؟ تو یه رشته ی خوب اونم تهران قبول شدیم مهناز. این موقعیت عالی رو باید از دست می دادیم؟
سری تکان داد.
خیلی خب حالا. به جای سخنرانی کردن پاشو یه چیزی درست کن. مردم از گشنگی.
کوسن را برداشتم و سمتش پرتاب کردم و با حرص گفتم: کارد بخوره به اون شیکمت که همیشه گشنته.
خنده ای کرد و نگاهی رضایت آمیز به خانه انداخت.
– ولی دم هر دومون گرم. چه خوب شده.
لب هایم به لبخندی ذوق زده کش آمد.
-آره، از این رو به اون رو شد!
از جا بلند شدم تا فکری به حال ناهار
پیشنهاد ما:
https://novelfor.ir/?p=2208
لینک کوتاه مطلب: