صندلی پشت میزش و گذاشت رو به روم و روش نشست.. یه کم فاصله امون کم نبود تو این برخوردی که قرار بود فقط برای پس گرفتن گوشی باشه و حالا انگار یه هدف دیگه پیدا کرده بود؟!
تمام دلنگرانیم اون لحظه معده خالیم بود و ترس از اینکه قار و قورش درست مثل اون قطره عرق من و رسوا کنه تو این روزی که نمی تونستم بگم شانس باهام یار بود یا نه!
– زنگ خور گوشیت خیلی زیاده!
سرم و بالا گرفتم و زل زدم بهش.. از این فاصله تارهای سفید موهاش که تو قسمت شقیقه متراکم تر بود بیشتر به چشم می اومد و با وجود اینکه زود بود واسه این سن و سال این حجم از سفیدی ولی خب نمی تونستم منکر بشم که همین مسئله چند پله به جذابیتش اضافه کرده بود و مطمئناً خودشم این و خوب می دونست که اقدامی برای تغییر رنگش نکرده بود!
آب دهنم و قورت دادم و گفتم:
– آخه داشتیم حرف می زدیم که شما اومدید.. بعد لابد نگران شده که چرا دیگه جوابش و ندادم!
– آخ پس ببخشید که مزاحم حرف زدنتون شدم! ناخواسته بود..
لحن متفاوتی که تو این چهار پنج جلسه سر کلاسش بودن تا حالا ازش نشنیده بودم باعث خنده ای شد که به زور مهارش کردم و لب زدم:
لینک دانلود نداره؟؟
رمان به صورت انلاین در کانال تلگرام نویسنده گذاشته میشه.