زندگی پر شده از تضادها. در آخر فقط یکی از این تضادها پیروز میدان میشود آن هم
تضادی که نیرویش فراگیر باشد.
شیرینی یا تلخی؟ این تضاد پررنگی است که در زندگی مردم پهن شده. آیا قدرت کدام
تصاد بیشتر است؟
بیشتر شیرینی را میچشیم یا تلخی را؟
دیگران را نمیدانم اما تلخی من، مانند زهری پررنگ به سر تا سر دیوارههای قلبم پخش شده.
شاید مقصر خودم باشم چون اصلا قصد رفتن به دنبال شیرینی را ندارم!
شاید لایق شیرینی نباشم برای همین است که همیشه شیرینیها دلم را محکم میزنند.
نمیدانم ماجرا چیست اما بازوهای تلخی در زندگی من قویتر از شیرینی هستند. من با این تلخی کنار آمدهام … همانطور که او با زندگی من و دیوارهای تنگ زندگیام کنار آمدهام.
در این میدان شیرینی و تلخی نقش خود را بازی میکنند، این تماشاگران هستند که باید به یکی از این ها رای دهند. شاید باید بگویم تلخی تماشاگران را تهدید کرده تا به او رای بدهند و این شیرینی بی چاره با یک لبخند تلخ، گوشهای ایستاده و ناتوان به تنهایی خویش نگاه میکند! چرا او مردم را تهدید نکرد؟ شاید اگر تهدید میکرد وضعیت این نبود.
***
من همیشه از سایههای اطرافم فرار میکنم اما کارساز نیست !
گاهی احساس میکنم سایه ها درون وجودم لانه کردهاند.
کجاست نور؟ کجاست تاریکی؟
یکی را میخواهم نه هردو را.
داداشی عالیه خیلی قشنگ نوشتی، افرین♡_♡
پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش:)
موفق باشی آقای ایزدی قلمتون سبز☘︎