دانلود دلنوشته وازخداییکهغافل بودم
دانلود دلنوشته وازخداییکهغافل بودم
☆نام دلنوشته: و از خدایی که غافل بودم☆
☆نویسنده: هدیه قلی زاده☆
☆ژانر: تراژدی، عاشقانه☆
☆مقدمه دانلود دلنوشته وازخداییکهغافل بودم☆
در جهانی پا نهادم و قدم برداشتم که ميلياردها انسان در آن قبل و بعد از من اقامت داشتهاند. جهانی که وسعت و بزرگی زیادی دارد. جهانی که از وسعت خودش هيچگاه مغرور نشد و با استقبال گرمی، همهی ما را در آغوشش پذیرفت، آغوشی گرمتر از آفتاب سوزان اما چرا تعدادی از ما، گرمی آن را احساس نکردیم؟ آیا گرمی جهان همان خوشبختی ما در دنياست؟ نمیدانم! سرگردانم! به راستی دنيا و جهان عجيبی است. آری! گاهی جهان کوچک است و ما گاهی آنقدر در نزدیک هم هستيم که وسعت و بزرگی خدا، مهمتر از آن جهان را به سادگی زیر سوال میبریم. هزاران بار پشت سر هم نفرت دیدیم؛ عشق دیدیم؛ خيانت دیدیم؛ اعتماد واقعی دیدیم و صدها هزار بار هم درد کشيدیم؛ تحقير شدیم اما به دليل آنکه… دانلود دلنوشته وازخداییکهغافل بودم
☆بخشی از دلنوشته دانلود دلنوشته وازخداییکهغافل بودم☆
مدت زیادی بود که دلم از زمان و زمين گرفته بود. هربار با بغضدهای پی در پیام قلبم درون سين هام باعث سنگينی نفسم میشد. دليل چه بود؟ نمیدانم. دنبال راه نجاتی برای این مخمصه بودم؛ روز و شب، شب و روز به دنبال چيز ندانسته میگشتم اما هدفم چه بود؟
همان چيزی که دنبالش میگشتم با من بود و من با او اما هرچه که بود، من از او دور بودم.
***
هر بار با بیتوجه به زندگی افراد رنج کشيده یا نکشيده، رد میشدم و به آسانی میگذشتم،
چرا که ارزشی برایم نداشتند.
زندگیای که سراسر وجود آن در دو حرف خلاصه میشود؛ تردید و شک.
اما برای رسيدن به یقين، راهِ چاره چيست؟
با زندگیای که وجود آن از دو کلمه بیاعتمادی و دروغ صحبت میکند شروع کردیم؛ با
تردید، با وسوسهی خواستن یا نخواستن و آنگاه که خواستن را با دستانمان برگزیدیم.
https://novelfor.ir/?p=752
لینک کوتاه مطلب: