این رمان در مورد دختری است به اسم لعیا که نوزده سال سن دارد او دختری است با چشمانی سیاه مانند بخت او، او در پیچ و خم روزگار سختی های فراوانی می کشد اما او را مانند کوهی سخت می کند پدرش را در ده سالگی بر اثر حادثه ای از دست داده و با مادر مهربان و صبورش زندگی می کند. مادرش دکتر است و وضع مالی خوبی دارند . خواهری بزرگ تر از خودش دارد به اسم لیلا که ازدواج کرده.
اتفاقی باعث می شود مسیر زندگی او به یک باره تغییر کند و ….