شهرزاد دختری که در جوانی دل در گروی پسرعموی خود می بندد و در رویا های بچگانه اش با او زندگی میکند؛ فارغ از اینکه گردبادی زندگی آن ها را زیر و رو می کند و دست سرنوشت آن ها را از هم جدا می کند، حال که چندین سال گذشته و هرکدام به یک سو رفتند، با یک تلفن مجبور به دیدار می شوند، دیداری که…
قطره اشکی از میان مژه های تاب خورده اش خزید و به روی گونه اش سر خورد. لرزش دستانش یک طرف و زمستانی که خیلی زودتر به وجودش رخنه کرده بود، یک طرف دیگر. خودش را لبه ی یک پرتگاه حس می کرد؛ که نه راه پیش داشت و نه راه پس… به راستی که چرا زندگی با او یک بازی تلخ را شروع کرده بود؟ زندگی اش مانند یک مار پله شده بود؛ که تا چند قدم بالا می رفت و با امید آنکه دیگر نیش نمی خورد به راهش ادامه می داد؛ اما امان از روزی که مار نیشش می زد و همان مسیر چند ساله را در عرض چندثانیه باز میگشت! دانلود رمان همان همیشگی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.