دختری بنام عسل که در شمال زندگی میکنه،تهران دانشگاه قبول میشه و با دوستش رها تو تهران خونه مجردی میگیرن.هردو فکر میکنند خونه روبه رویی تاابد خالیه اما غافل ازاینکه باشروع شدن دانشگاه خونه روبه رویی هم خونه مجردی پسرونه میشه.اما…اونها که خبر ندارن
گاهی اوقات زندگی مجبورمون می کنه در موقعیتی قرار بگیریم که سال ها فرد دیگری را در آن قرار دادیم.
همه چیز از آن بهار شروع شد…
مگر می شود بهار باشد و دل عاشق نشود!
دختر زیبا و شیطونی که صاحب شرکت تبلیغاتی بزرگیه، بنابر مشکلاتی مجبور میشه نصف سهام رو به رقیب سابقش که پسری فوق العاده جذاب و شوخ طبع بفروشه.