باصدای کوبیده شدن چیزی به در اتاقم توجام پریدم. دوباره دعوا! پتو رو انداختم کنارو رخت خوابم و جم کردم همون گوشه گذاشتم. کمی از درو باز گذاشتم
مامان: بسه علی، فکر کردی ما ازکجا پول میاریم خرج مواد و عیش و نوش هرشبت و بدیم؟
بابام دستاش و مشت کرد تا بکوبه به سر مامانم ، صدام دراومد
-چخبره؟ کله صبحی چرا دعوا میکنید؟
بابا لبخند به ظاهر مهربونی زد.منکه میدونم میخواد دوباره خرم کنه برم کار کنم.
بابا: دخترم، مامانت نمیفهمه بیا برو از اِبرام( ابراهیم) یه ذره مواد بگیر بیا.بدو
باصدای کوبیده شدن چیزی به در اتاقم توجام پریدم. دوباره دعوا! پتو رو انداختم کنارو رخت خوابم و جم کردم همون گوشه گذاشتم. کمی از درو باز گذاشتم
مامان: بسه علی، فکر کردی ما ازکجا پول میاریم خرج مواد و عیش و نوش هرشبت و بدیم؟
بابام دستاش و مشت کرد تا بکوبه به سر مامانم ، صدام دراومد
-چخبره؟ کله صبحی چرا دعوا میکنید؟
بابا لبخند به ظاهر مهربونی زد.منکه میدونم میخواد دوباره خرم کنه برم کار کنم.
بابا: دخترم، مامانت نمیفهمه بیا برو از اِبرام( ابراهیم) یه ذره مواد بگیر بیا.بدو
عالیییییییییییی
چقدر این رمان خوب بود😍مرسی از سایت خوبتون
حتما بخونین عالیه😍
ارزش خوندن داره
خیلی لذت بردم
نویسنده هم که هم اسم خودمه😍😂 موفق باشید
خوب بود
بدک نبود
خیلی زیبا بود👏🏻👏🏻