– کجا با این عجله میری دختر؟!
– دارم میرم به سرزمین یاقوت.
– اونجا جای تو نیست! قبلا هم در موردش حرف زدیم؛ پس بحث رو تمام کن.
– من نمیخوام اینجا باشم. آخر عاقبتم بشه خونه نشستن و گاو دوشیدن!
– خیلی بلند پروازی، یه روز همین بلند پروازیت کار دستت میده.
– حاضرم بلند پروازیم کار دستم بده. اما یک روز افسوس نخورم چرا اینکار رو نکردم، چرا برای زندگیم تلاش نکردم. برای همین به خودم افتخار میکنم که دنبال اهدافم رفتم. هیچ وقت هم پشیمون نمیشم.
از این که مادرم رو تنها بذارم، افسوس میخورم. ولی چیکار کنم؛ که با من نمیاد.
به قول خودش زندگیم همین روستاس. آهی کشیدم و به سمت استبل حرکت کردم.
سنگ ریزه های جلو پا هام رو همراه با راه رفتنم قل میدادم.
سرم رو بالا گرفتم موهای سمت چپم رو به عادت همیشهگیم پشت گوشم زدم.
صدای شیهه اسب ها نشون میداد رسیدم به مقصد. بدون نگاه کردن به بقیه اسب ها دنبال یار خودم گشتم. که تو همه اسب ها تک، سفید خالص بدون هیچ رنگی فقط وسط پیشونیش یه خال مشکی بود. وقتی دیدمش به سمتش رفتم که رو جفت پاهاش ایستاد شیهه ایی کشید.
– جوونم تک خال، جونم…
اوردمش از استبل بیرون. سیبی بر داشتم گذاشتم دهنش، زین و وسایل ها رو بهش بستم.
خیلی خوبههههه
محشر بود🤩🤩
حتما بخونین پشیمون نمیشین
خوب بود مرسی از سایت خوبتون
عالیه این رمان
حتما بخونین ارزش خوندن داره
خوبه
میتونم اعتراف کنم یکی از بهترین رماناست
خسته نباشید میگم به نویسندهی تواناش
واااای عالی
مرسیییی ک گذاشتین =)
فوق العاده. مرسی از سایت شما و نویسندهی عالیش
ممنون از همه شما که خوندید و نظر دادید♥️🤍
♥️
بهترینه
WoW⚘تنکیو فور قلمتون