پشت سرم را نگاه می کنم .
حاج رحیم تسبیح می گرداند و سر تا پایم را برانداز می کند .
” چشم ” می گویم و منتظر رفتنش می مانم .
ابرو بالا می اندازد .
– پس این حوران کجا موند . نکنه مریض احواله که نیومده عیادت !
جان می کنم و ل*ب می جنبانم .
– خبر نداره .کارم تموم شه می رم دمِ خونه ش خبرش می دم
چانه می اندازد بالا و مغرور به خود می گوید .
– لازم نکرده تو بری . شاهو رو می گم خبرش کنه
می خواهم بگویم این همه عجله چرا ! اما فقط شبیه ماهی بیرون افتاده از آب دهانم باز و بسته می شود .
خاک بر سر من ، اگر دلیل این همه شتاب را ندانم !
دستی توی هوا تکان می دهد .
– تو به کارت برس . بچه ها میان کمکت . شاه بی بی رو می گم تا حوران نیومده پیش مادرت بمونه
هنوز از قاب در رد نشده ، می پرسم .
– اسمش چیه ؟
با گردنی افراشته سر می چرخاند .
– زهیر
رو برمی گرداند و محکم تر از قبل صدایش توی گوشم می پیچد .
– آقا زهیر
پوزخندم را نمی بیند .
ظرفی پُر شده از آب روی ذغال های داغ درون تنور می گذارم . قطعات درشت گوشت را به سیخ می کشم .
چجوری دانلود کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😐
رمان در کانال نویسنده گذاشته میشه.
عالی
لینک کانال نویسنده؟؟