دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت: خیلی دختر سرکشی هستی، دست از لجبازی بردار، اصلا من بهت تضمین میدم که هیچ آزاری بهت نرسونم. فقط با هم دوست باشیم. خب؟
کلافه شده بودم. اونقدری با حرفاش کلافم کرده بود که فقط میخواستم سکوت کنه. خسته گفتم: لطفا از اینجا برو. به اندازه ی کافی امروز اذیتم کردی، اجازه بده خدا عقل امشب آروم چشم روی هم بذارم.
عقب کشیدم و اشاره ای به در خونه کردم. اونقدری بهش برخورد که فوری موبایل و سوییچ ماشینش رو برداشت و به سمت در خونه رفت. نفس راحتی کشیدم. بالاخره از دستش راحت شدم.
به محض باز کردن ملیحه خانوم رو پشت در دیدیم با دوتا لیوان بزرگ که محتویات داخلش معلوم نبود. هر دو شوکه شدیم. من زودتر عکس العمل نشون دادم و گفتم: ای وای ملیحه جون چرا دوباره زحمت کشیدی!
لبخندی زد و گفت: زحمت چیه عزیزم، تو هم مثل دختر من چه فرقی میکنه برام.
سپس از شاهان که آماده به رفتن بود گفت: داری میری پسرم، امشب این دختر با این رنگ و روی رفته و حال بدش رو نباید تنها بزاری.
شاهان برگشت و نگاهی به من انداخت. با چشمک ریزی به من به سمت ملیحه خانوم برگشت: راستش میخواستم برم براش یکم معجونی چیزی بگیرم. یکم جون بگیره که شما زحمتش رو کشیدید.
در خونه رو کامل باز کرد و گفت: بفرمایید تو دیگه شما زحمت کشیدید. من نمیرم.
مرتیکه ی روانی داشت اعصابم رو به هم میریخت.
دانلود رمان شاهان
کی منتشر میشه؟
سلام
رمان به صورت آنلاین پارت گذاری میشه و میتونید از طریق تلگرام وارد کانال شید.
یعنی آخرش اینجا گذاشته نمیشه؟
با اجازه نویسنده گذاشته میشه.
لینک کانال رو میشه بزارید
میشه لطفا آدرس کانال تلگرام رو بدید؟
آدرس کانال چیه؟