پوریا موشولش را ب*غ*ل میکند و ناز میکند:
-فدا سرت عشقم!رُهام همینه..بهت گفته بودم که هیشکی حریفش نمیشه! بلوف زنی همیشه اونو برنده میکنه..
دستانش را از هم باز میکند و با بیخیالیِ تمام پا روی پا می اندازد:
-پولا رو رد کنید بیاد!
دختر درحالِ خفه شدن است و درمانده و..بازنده و..رو دست خورده به رُهام نگاه میکند.
باورش نمیشود که با این کارتهای آس..با دستِ استرایت*..به این مرد باخته باشد! به اویی که در دستانش بیشتر از تری اف کایند* نداشت. یعنی عملا در برابر او هیچی نداشت و..خیلی راحت میتوانست برنده ی این بازی باشد و بیشتر از صد و پنجاه میلیون به جیب بزند. چرا؟!! او با آن همه تجربه و برد.. گول چیِ این آدم را خورد؟؟
جلوی نگاهِ تحسین برانگیز و حیرت زده ی رفیق هایش، دسته چک را برمیدارد و در سرشار از حالِ خوش است!
-یالا!!
هرکس با نارضایتی پولِ شرطبندی را میدهد و رُهام درحالیکه گلاسش را به سمتِ میزبانش شاهین میگیرد، با حالِ خوش میگوید:
– پر کن به سلامتیِ بُردِ امشبم..
و رو به دخترِ بُق کرده چشمکی میزند:
-به سلامتیِ باختِ موشولِ پوریا!
مردِ بی تفاوت و غیر قابل نفوذی که..چشمهای آبیِ یخی اش جذبه ی خاصی دارند. هم ترسناک است..هم جذاب! و در عینِ حال بیرحم و پر وسوسه به نظر میرسد و..مردِ مرموزی که خیلی راحت در مغز و قلب هرکس که بخواهد نفوذ میکند و..هیچکس اجازه ی نفوذ به درونش را ندارد. این مرد..پوکر بازِ حرفه ای..یک شیطانِ تمام وسوسه..مطلقا برنده است!