همه چیز حول شهرام میگذشت! تمام توجهات معطوف آن مرد دراز زبانِ دراز قامت و در نظر من، نچسب بود. بدتر از همه اینکه من باید خود را طوری به آن مرد نزدیک میکردم تا… . دانلود رمان عشق صوری
ملیکا دختری که برای فرار از جو خونه با کیان دوست میشه و درست شب بعد از اولین باری که به خاطر عشق و علاقه باهاش رابطه برقرار میکنه، کیان اونو پس میزنه و دیگه نمی خوادش. ملیکا افسرده و منزوی میشه و از ترس اینکه خانوادش بفهمن صداش در نمیاد غافل از اینکه برادرش ماهان ماجرارو میفهمه تا اینکه پسر جذاب و خوش صدایی سر راه ملیکا قرار میگیره و قصه رو پیچیده تر میکنه… دانلود رمان ردپا
راجع به دختری که توی یک روستا زندگی میکنه و پدر به شدت متعصبی داره. یکی به این روستا میاد و عاشق خواهرش میشه، ولی بنا به دلایلی مجبور با ازدواج با این پسر میشه و… دانلود رمان جگوار
داستان از جایی شروع شد که یکروز نشستیم و گفتیم و خندیدیم و در نهایت، امیرعلی چیزی از من خواست که نتوانستم نه بگویم. قبول کردم و کاش میدانستم با قبول کردنم، پا به چه گذاشتم و به کجا کشیده خواهم شد! نگاهم پی جوانی به نام پارسا بود که حواسم نشد، پا بر کجا گذاشتهام…دانلودرمان در سایه جنون
گروه خونی O تنها گروه خونیاست که فقط میتواند از هم گروه خود خون دریافت کند، حال تفکر کن روزی برسد که کمبود خون را در خود حس کنی و نیاز انبوهی به خون داشته باشی! تصور کن روزی رخت بیمارستان برتن داری و در انتظار یک قطره، آری تنها یک قطره خون بَس نشستی، چه میکنی؟ چطور به خود امید واهی میدهی که همچنان زندگی را میتوان زیست؟ دانلود داستان اُ منفی
غرق در شور و شعف زندگی بودم و در این میان، حتی در خوابهایم هم تجربهی زیستن میکردم. خوابهایی که خبر از نادانستههای حقیق میداد و تعجب اطرافیانم را برمیانگیخت. آنقدر واقعی، که خودم را هم شوکه میکرد! و شاید تمام این خواب و خیالها، فرش قرمزی برای آمدن تو بود…دانلود رمان نیم تاج
داستان من شروع خوبی نداشت و شاید به همین خاطر بود که فکر میکردم پایان خوبی هم نخواهد داشت. تمام روزمرگی من توی ترس از مامورها و حتی پدرم خلاصه میشد. خونه باید محل آرامش یک دختر باشه، اما خونهای که مکان خلافکاریهای بابام با دوستاش بود، بیشتر از سر ناچار پناه منِ بیپناه شده بود. ولی زندگی از بازی تکراری که باهام از سالها پیش به راه انداخته بود، خسته شد. من رو جای دیگهای کشوند، میدون بازی جدیدش رو مشخص کرد و یک، دو، سه! حرکت! دانلودرمان وسوسه داغ
خستگی بر روی دستانم پیله تنیده بود و همچنان به خاطر حامی، قدمهای محکمم را در پی هم برمیداشتم. هر که مرا میشناخت، به وقت تنهایی و نداری، رهایم کرد و هر که ماند، نگاهش صعود کرده و از آن بالا به زندگیام سرک کشید. تمام وجودم برای حامی میزد… پسرک من اگر نباشد… وای به آن روزی که نباشد دانلود رمان ماج
من باعث دردسر بودم! این چیزی بود که زیاد از اطرافیانم میشنیدم یا حداقل توی نگاهشون که اینطور بود. اما در برابر یک نفر همیشهی خدا خجالتزده یا دست و پا چلفتی ظاهر میشدم! هرچقدر هم که سعی کنم بروزش ندم، ولی واقعاً درونم تب میکرد و به ولوله میافتاد. کاش همهی دوست داشتنها به همین حس و حالها ختم میشد…دانلود رمان مونتیگو
شاید بد بودم؛ اما مهم پاک بودن دلم بود و هست، کسی چه می داند شاید یک نگاه مرا خوب کرد!
آن نگاه از آن کیست؟
مقدمه: می شود نیمه لبریز لیوان دلم را ببینی؟ قسم دادم تو را… به چادر مشکینت، به نامت… اما تو گذشته ام را دیدی، که چی؟ آری، بد بودم! می شود نیمه لبریز لیوان دلم را ببینی؟ دانلودرمان پسر خوبی شدم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.