و و همین طور اتفاق هایی براشون می افته که حتی باورشون نمی شه
این سه دختر داستان انقدر زلزله هستن که بیمارستان رو می زارن رو سرشون و همه کارکنان از دسته این سه وروجک خسته می شن
تو ستاره ای…
هر جا که قدم می گذاری همه را به شور می آوری.
صدایت، لبخندت، نگاهت هر لحظه که آواز می خوانی، هر لحظه که می خندی، هر لحظه که چشمانت را بر دنیا می لغزانی، دل هزارن چون مرا می لرزاند.
تو ستاره ای…
روی صحنه می درخشی… همه را به آتش می کشی…
آری من ستاره ام. ستاره ای که می سوزد تا صحنه را روشن کند. ستاره ای که تو نورش را می بینی، اما سوختنش را نه…
من ستاره ام. بدون درخشیدن می میرم..و و این درخشیدن هم برایم چیزی جز درد ندارد…
تو لبخندم را می بینی؛ اما اشک هایم را نه…
هیچ کس اشک هایم را نمی بیند…. هیچ کس درد هایم را نمی بیند… هیچ کس تنهایی هایم را نمی بیند…
من ستاره ام. می سوزم تا صحنه را روشن کنم. درد می کشم تا این تنها راه زیستنم مرا به نیستی بکشاند….
تو لبخندم را می بینی… آیا حاضری غم هایم را هم ببینی؟ تنها یک روز…
***
من تنها یک روز می خواهم برای دیدنت… برای کنارت بودن…
من تنها یک روز می خواهم برای درخشیدن… برای زیستن…
تنها یک روز می خواهم برای زدودن غم هایت…