ای کاش هیچ وقت قلبم در آفساید نمی ماند.
ای کاش هرگز تو پشت پنالتی های بی رحمانه زندگی ام قرار نمی گرفتی.
ای کاش هیچ گاه داور به ضرر ما سوت نمی زد و ای کاش من هیج وقت در بازی با قلبت مصدوم نمی شدم.
وای!…دو کارت زرد در بازی احساس…
من اخراج شدم….
از روی نیمکت تشویقت می کنم. با دقت پنالتی را بزن من به قدرت عشق ایمان دارم.
بخشی از رمان:
– چرا ناراحتی؟!
– دال آخرش رو جا نندازید آقای_ایتزو!
ابروهای کوتاهش بالا پریدند و چشمهاش ریز شدند. گفت: مشکلهجییاهمچینچیزیداری؟ الفبابراتمحترمه؟
دندون قرچهای کردم…
سرتاپاش رو از نظر گذروندم و گردنم رو کوتاه کج کردم و ادامه دادم: آدمهایی که تصمیمهای اشتباه میگیرند برام فاقد احترامند. برعکس الفبا.
– داری رسماً اعلام میکنی از بودن من ناراحتی؟!
– با اینقدر سؤال باید به گیراییتون شک کنم؟!
لبهای گوشتیاش رو به هم فشار داد. نفسش رو صدادار داد بیرون.
– گیراییام نسبت به کسی که به الفبا احترام میذاره…
پریدم وسط حرفش و گفتم: الفبا و کلمات #حریم خودشون رو رعایت میکنند.
قرمز شدن گوشهاش و پیوند خوردن ابروهاش مثل هورت کشیدن یه لیوان شربت خنک بود. طعم نعنایی و با تکههای یخ!
خواستم رد بشم که عصاش رو جلوی درگاه گذاشت و مانعم شد.
– من آدمی نیستم که برپایه حرفهای یه دختر بچه قید کاری که میخوام انجام بدم رو بزنم.
خیلیییییییی عالییییییه
پیشنهاد میکنم حتما بخونین😍😍😍
خیلی رمان خوبیه😍😍
محشرههههه
خفن ترینه😌👏🏻👏🏻
خیلی رمان زیبایی بود. به نویسندش خسته نباشید میگم
عالی عالی عالی
خوب بود
عالییییییییییه واقعا خوشم اومد.
شک نکنید که عالیه