با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم گوشیم رسما داشت هوار میکشید که پاشو دیگه چقدر میخوابی با کرختی به سمت سرویسی که تو اتاقم بود ابی به دست و صورتم زدم و اومدم بیرون ,امروز ساعت۱۰با باران قرار داشتم بعد سه ماه قرار بود دوست خل چلمو ببینم اخ که چقدر دلم براش تنگ شده رفتم جلو اینه و موهامو بافتم همیشه خودم موهامو میبافتم چون کسی نبود برام ببافه خودم مجبور بودم اینکارو انجام بدم اخه میگن هیچی مثه این لذت بخش نیست که مامانت موهاتو شونه بزنه و برات ببافه , کرمتو شکر خدا ما که نمیخوایم کفر بگیم ولی اگه مامانم الان بود چی از دار دنیا کم میشد بیخیال این فکر و خیالات میشم و صورتمو یکم ضد افتاب میزنم تا یکم از این بی روحی دربیاد
تو اینه به خودم نگاه میکنم ابرو های کشیده چشای بادومی به رنگ قهوه ای صورت گرد بینی گوشتی که همه میگن به صورتت میاد و خودم ازش متنفرم و چون از عمل متنفرم به همین راضیم چه کنیم که ما ادم قانعی هستیم خخخ و لبای کوچیک که قلوه ای نیست دست انالیز کردن خودم برمیدارمو به سراغ کمدم میرم یه مانتو مشکی و با یه شلوار جین ابی بر میدارم و میپوشم