آب دهانم تا پشت دندان هایم، آمد و برگشت. شاید خیلی از مردها ندانند. حتی اگر جای مادرشان باشی… شنیدن این جمله از زبان یک مرد، می تواند دل را زیر و رو کند.
– خانم فیروزه.
در تمام سال های زندگی ام… فیروزه به اضافه خانم بود. به قول نگین در تمام روزهای مدرسه رفتنش که می گفت فیروزه به اضافه خانم. نه خانم به اضافه فیروزه.
در را بستم. به روی او… اولین روز حضورش در این خانه و… پشت در برای خودم خط و نشان کشیدم که چه حرف ها. جوان امروزیست خب… عادت دارند به تعریف از خانم ها. رسم ادب را به جا می آورند.
نگین رنگ موهایم را دوست داشت. اما مثل او نگفت که زیباتر شده ام. گفت خوب است. همین… تدارک شام می دیدم که شماره بیژن روی گوشی ام نمایان شد. نه برای اینکه بخواهد از وضعیت خانه مطلع شود… فقط می خواست اطلاع دهد که برای سفر کاری به کیش می رود. پیامک رسیده از طرفش همچنین اعلام کرده بود که پروازش یک ساعت دیگر است.
بی اختیار در گوشی ساعت های پرواز به کیش را جستجو کردم و از نبود پروازی که از مقصد تهران به کیش می رفت، لبخند تلخی روی ل*ب هایم نشست.
نگین کنارم پای اجاق ایستاد و پرسید: شام چی داریم؟
تکه ای از شامی ها را جدا کرده و به دهان که می گذاشت، این بار پرسید: بابا نمی یاد؟
– گفت داره برای سفر کاری میره کیش!
عالی