میخواند مدام لبهای من نام تو را
نگاهم فریاد میزند شوق تماشای تو را
تمام آینهها را از عکسهای تو پر میکنم.
چه باشی و چه نباشی!
من تو را با من زندگی میکنم.
تویی که تخمین فاصلهات هم دشوار است
و تن من تاب ندارد شمردن کیلومترها را
جسمت دور است؛
امّا خیالِ توست که با روحم در هم میآمیزد
و آواز جنون سرمیدهد… .
با نام چشمانت آغاز میکنم قصهی ناتمام جنونم را
و شروع دوست داشتنت را
در انتظار تو بودم در چنان هوایی که گریز از تو ممکن نبود.
آمدی…!
و چه زیبا با نوای دل نشینت قلب دردآلودم را تسکین بخشیدی.
و چه آرام از تلألو چشمانت به تن بیجانم روح زندگی دمیدی.
و با تو زنده شدم در تلاطم لحظههای مرده
قلبی یخی و چون بت ساختم از سنگ سرد
و نقابی شیشهای کشیدم به روی چشمانی که آینهی آن شده بود.
-طبق ماده 216 قانون مجازات اسلامی – مصوب 1398 و ماده 549 قانون آئین دادرسی کیفری – مصوب 1398، نظر به اتهامات متهم اردلان نیکزاد، اعم از حضور در چندین فقره آدمربایی، قاچاق انسان و موادمخدر. دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب اسلامی در امور کیفری متّهم را به پرداخت دیه و مبلغ ذکر شده در پرونده به پنج سال حبس و اشدّ مجازات محکوم میکند. لذا دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامهی شماره 1193 مورخ چهارشنبه 10 مهر ماه 1398، حکم متّهم را صادر مینماید.
با اتمام جمله منشی، قاضی چکش را روی میز کوبید و اعلام کرد:
-ختم جلسه.
دستش را کلافه بین موهایش کشید. دادگاه همیشه خسته اش میکرد؛ امّا این بار شاید چون آخرین نفر از آن گروه را پای چوبه دار کشیده بود، عصبانیتش تاحدودی کمتر بود. با سر به سربازی که مسئول محافظت از متّهم بود، اشاره کرد. سرباز متّهم را بعد از دستبند زدن از جا بلند کرد و به سمت در رفت.
خیلی قشنگه میشه رمان دژخیمشم بزارین