داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی دست و پاچلفتی و در مقابلش، مردی از ایران با جدیت و سردی شخصیت…دانلود رمان آفرودیته
بخشی از دانلود رمان آفرودیته:
مقداری از قهوه رو نوشیدم و فقط سری تکون دادم. دستش رو خیلی نرم روی شونه ام قرار داد و زمزمه کرد.
ـ فستیوال مرسه رو چطور گذروندی؟
موهای کوتاهم رو به پشت گوشم هدایت کردم و بعد، با قرار دادن قهوه کنارم و ب*غ*ل کردن کوله پشتیم و گشتن داخلش، کوتاه زمزمه کردم.
ـ افتضاح!
خندید. ردیف دندون های مرواردیش، باعث شد چندثانیه ای دست از کنکاش بکشم و به صورتش نگاه بندازم. خیرگیم رو متوجه شد و کمی شیطنت آمیز نگاهم کرد.
ـ چرا افتضاح؟
بالاخره تونستم تل موی پارچه ایم رو پیدا کنم. وسیله ای که برای مهار موهام، ماما خودش دوخته بود. یک نوار باریک پارچه ای گلدار زیبا! اون همیشه معتقد بود باید یک چیزی که هنر دست خودشه همراه من باشه. این طوری خداوند، من رو براش حفظ می کرد. تفکری که هرگز سعی نداشتم به غلط بودنش اصراری کنم چون…انرژی مثبت تفکر ماما، این طوری روی موهام بود. من ایمان داشتم خداوند حواسش به من بود.
ـ لوسی اصرار داشت من با اون و آلوارو این جشن رو بگذرونم، من هم تمام تلاشم و کردم خیلی مزاحمشون نباشم.
البته به غیر از دوباری که توی رقص، باعث شدم لوسی زمین بخوره و یک باری که من روی آلوارو افتادم.
اون هم وسط خیابون و حین نمایش خیابونی برج آدم ها! همه ی این ها به کنار…من حین پرتاب آدامس از دهنم به زمین، اون رو ناخواسته روی شلوار آلوارو تف کردم.
خدای بزرگ…مارتن نمی تونی تصور کنی که لوسیا چقدر باهام سرسنگین شد.
خنده ی مارتن، حالا تبدیل شده بود به قهقهه هایی بلند که توجه تمام افراد در محوطه ی کالج رو به سمتمون جلب می کرد.
سعی کردم دستم رو روی دهانش قرار بدم تا تمومش کنه اما…ظاهرا تمام این خاطرات تلخ ثبت شده توی ذهن من برای اون جذاب و خوشایند بود.
ـ باورم نمی شه که داری به بدترین و خجالت آور ترین لحظات زندگی من می خندی.
دانلود رمان آفرودیته_هردو دستش رو به سمتم گرفت. این یعنی ببخشید و من هم می تونستم تا زمانی که خندیدنش تموم بشه، روی این درخواست بخشش فکر کنم.
ـ این بامزه ترین خاطره ای بود که می شد شنید. دیانا…تو بی نظیری.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.