آجر دروغ را با سیمان دروغ میپوشاند و ساختمانی سست بنا میکند که هر لحظه آمادهی ویران شدن است. افرادی که تشنهی حقیقت، در کویر خشک زندگی حیراناند، برایش اهمیتی ندارد. او با کوزهی پر از آب حقیقت، در زیر سایهی درخت زندگی نشسته است و از خنکای نسیم لذت میبرد.موج سرنوشت آنقدر قدرت دارد که آجرهای دروغِ روی هم قرار گرفته را به مرداب تباهی روانه کند؟ آیا روزگار، متواضعانه، پردهی حقیقت را بر پنجرهی زندگی میآویزد؟ دانلود داستان ناصواب
زندگی دائماً روی یک پاشنه نمیچرخد. درست زمانی که تصور میکنی هیچ چیز از آنچه که هست بدتر نمیشود، فاجعهای به بار میآید که انگشت به دهان نگاهت میدارد. گاه رخداد غمانگیزی به وقوع میپیوندد که تو را بر سر یک دو راهی هراسانگیز قرار میدهد ک تو حتی اگر دلسوزترین شخصیت حاضر و ممکن باشی، نمیتوانی هر دو سوی کفهی ترازو را متعادل نگاه داری. ناچاراً یکی را به اوج میکشانی و به دیگری سقوط میدهی؛ انتخابی نیست! آیا تو مقصر بودی؟ دانلود داستان سکوت متلاطم
گروه خونی O تنها گروه خونیاست که فقط میتواند از هم گروه خود خون دریافت کند، حال تفکر کن روزی برسد که کمبود خون را در خود حس کنی و نیاز انبوهی به خون داشته باشی! تصور کن روزی رخت بیمارستان برتن داری و در انتظار یک قطره، آری تنها یک قطره خون بَس نشستی، چه میکنی؟ چطور به خود امید واهی میدهی که همچنان زندگی را میتوان زیست؟ دانلود داستان اُ منفی
کاراگاه لوکان آوُردریچل، مرد اصیل آمریکای که درگیر قتلی مرموز شده، قتلی که کوچکترین آثار جرمی در آن دیده نمیشود. لوکان، کاراگاه پرونده مامویت دارد تا قاتل را پیدا کرده و مجازات کند. دانلود داستان کارآگاه لوکان
سرمایی گریبانگیر است و حسرتی گلویش را میفشارد. هجوم گذر ناشناسان اندر تاریکی احاطهاش کرده که وحشت بر جان و دلش میافکند؛ رهایی در پس سایههایی که خشونت از نگاهشان میبارد و جریان هراس را ارمغان میآفریند…
آیا اوست که کوچک جسم خداوندگار است و رنجشهایش اندر تیر راس سایرین قرار نمیگیرد؟ آیا او کوچک نقطهای از میان تعدد کلمات است که صدای ضجههایش به آفریدگارش نمیرسد؟ ارتکاب به چگونه جرمی چنین غایتی به بار آورد؟ تنها بر حسب آنکه یتیم بر شمرده میشد برایش قصاص بریدند؟! دانلود داستان به وقت حسرت
گاهی با یک نگاه مختصر دنیا را میکاویم، از نظرمان همه چی عادی است، همه چی بر طبق روال پیش میرود، هیچ چیز غیر عادی وجود ندارد؛ اما هیچ کس از اسرار طبیعت خبر ندارد که چطور ترس را بر تک-تک سلول هایمان میاندازد، شاید همین امشب… طبیعت… دست به کار شود!
مدت ها از یک شب تلخ یک گذشته و برای من تبدیل به یک خاطره شده، تنها یک خاطره همانند دیگر خاطره ها! دانلود داستان یکشب تلخدو
هنگامی که چکش عدالت به صدا در میآید، انگاری راه تنفسم باز میشود، اما دلم شکسته تر!
این همه درماندگی و خستگی تنها برای شنیدن آوایی که تنها صدای کوبیده شدن چکشی را می دهد که نحسی اش نه جان کسی را زنده می کند، نه مرحم زخم خورده ای است و نه دل شکسته ای را پیوند می زند.
حالا من در دو طرفم! هم زخم خورده ام و هم دلم شکسته است…
می توانم بیان کنم آنچه به سرم آمده ولی آخرش که چه؟ چه چیزی می تواند مرحم زخم و قلبم شود؟ دانلود داستان آوای نحس
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان فور | دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.